کد مطلب:225287 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:233

بیان نقل کتبی که بعضی در امر مسمومیت ساکت و برخی معتقد به آن امر نیستند
در فوحات القدس می نویسد وفات آن حضرت در سال دویست و هشتم هجری روز جمعه نه روز از شهر رمضان المبارك به جای مانده اتفاق افتاده در قبه هارون مدفون شد. در رجال ابی علی می نویسد آن حضرت در طوس وفات كرد. كلینی در كتاب اصول كافی می نویسد آن حضرت در سناباد طوس وفات كرد. سبط ابن جوزی در تذكره ی خواص الامة فی معرفة الائمة می گوید چون مأمون از مرو جدائی گرفت و به سرخس رسید جمعی بر فضل بن سهل در حمام بتاختند و او را بكشتند و علی بن موسی علیه السلام مریض گردید و چون به طوس رسیدند آن حضرت را رنجوری برافزود و در سال دویست و سوم وفات كرد. و بعضی گفته اند به گرمابه رفت و چون بیرون آمد طبقی از انگور حضرتش حاضر كردند كه ابر مسمومه در دانه های آن داخل كرده بدون آنكه نشانش معلوم گردد و آن حضرت از انگور مسموم بخورد و شهید شد. و پاره ای را گمان چنان است كه مأمون آن حضرت را مسموم ساخته است و صحیح نیست زیرا كه چون آن حضرت شهید گردید مأمون بسی دردناك شد و بر آن مصیبت اظهار اندوه نمود و چند روز از خوردن و آشامیدن و ادراك لذات مهجور بود.

و در تاریخ ابن خلدون باكثار خوردن انگور خبر می دهد و ابن اثیر می گوید گفته اند مأمون آن حضرت را در انگور مسموم كرد و این معنی نزد من بعید است و



[ صفحه 198]



در اخبار الدول خبر از وفات نمی نویسد و طبری باكثار انگور اشارت می كند و در تاریخ الخمیس خبر از وفات مذكور نمی دارد.

و علی بن عیسی اربلی در كشف الغمه می نویسد هر وقت از فضایل و علوم و حسن تدبیر امام رضا علیه السلام چیزی ظاهر می شد مأمون حسد می برد و كینه ی آن حضرت را در دل نگاه می داشت چندان كه سینه اش از كینه اش تنگی گرفت و با آن حضرت بغدر و كید برآمد و او را به سم جان كاه شهید گردانید و مضی الی رضوان الله و كرامته و همچنین به اخبار شهادت و اسباب شهادت آن حضرت و حكایات مسطوره سابقه نگارش می دهد و بعد از آن می نویسد علی بن عیسی جامع این كتاب اثابه الله تعالی می گوید از كسی كه به قول او وثوق دارم به من رسیده است كه گفت سید رضی الدین علی بن طاوس علیه الرحمة موافق با این امر نیست كه مأمون آن حضرت را سقایت كرده باشد یعنی زهر خورانیده باشد و معتقد این مطلب نیست و سید رحمه الله تعالی در امثال این اخبار و امور كثیر المطالعه و كثیر التنقیب و التفتیش بود و آن اطوار و رفتاری كه از مأمون نسبت به آن حضرت ظاهر می شد از مهر و حفاوت و برگزیدن آن حضرت را بیرون از كسان خود و اولاد خود مؤید و مقرر این مطلب است.

و صاحب كشف الغمه بعد از این كلمات به عبارت شیخ مفید كه در عیب جوئی آن حضرت از دو پسر فضل نزد مأمون و نصایح آن حضرت به مأمون چنان كه مسطور شد اشارت می نماید و استعجاب می كند و نیز در موقع دیگر می نویسد كه ظفر یافتن مأمون به زید بن موسی و فرستادن او را به حضور مبارك امام رضا علیه السلام و همچنین ظفرمندی او پیش از آن به محمد بن جعفر صادق علیه السلام و گذشتن از جریرت او و حال این كه هر دو در طلب خلافت خروج كردند و انكارها را نمودند و خانهای بنی عباس را بسوختند و در بلاد مأمون انگیزش فتنه و فساد كردند مقوی حجت آن كسی است كه مدعی بر آن است كه مأمون آن حضرت را به آنچه متهم است به غدر و فریب نیفكند و شهید نساخت چه زید و محمد را هیچ یك به محل و مكانتی كه امام رضا علیه السلام را در حضرت خداوند سبحان است نزدیكی و آشنائی نتواند بود و نیز نزد مأمون آن گونه تقرب را آرزو



[ صفحه 199]



نداشتند و هیچ گناهی كه با گناه این دوستی مقارب باشد در میان نبود بلكه آن حضرت را اصلا در كار مأمون گناهی روی نداده بود پس عفو و گذشت از این دو نفر و فتك در حق آن حضرت را چه وجهی خواهد بود و خدای تعالی به آن اعلم است و صاحب كشف بعد ازین بیانات از اخبار صاحب اعلام الوری كه به شهادت اشارت دارد اشارت می كند.

و ابن جوزی می نویسد كه صولی گوید مأمون علی بن موسی الرضا علیهماالسلام را دوست می داشت و به آفاق و اكناف نوشت كه علی بن ابیطالب بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله افضل تمام خلق است و باید معویة را هیچ كس به خیر و خوبی مذكور ندارد و هر كسی چنان كند خونش مباح است و بعد از این بیانات از اشعار مأمون در مدح حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام و حكایت او با ابوعمر خطابی حفص اعور مرقوم می دارد كه در این جا تیمنا مذكور می داریم. صولی می گوید از جمله اشعاری كه مأمون در مدح علی علیه السلام عرض كرده است این شعر است:



الام علی حب الوصی ابی الحسن

و ذلك عندی من عجائب ذی الزمن



خلیفة خیر الناس و الاول الذی

اعان رسول الله فی السرو العلن



و لولاه ما عدت لهاشم امرة

و كانت علی الایام تقضی و تجمعن



قولی بنی العباس ما اختص غیرهم

و من منه اولی بالتكرم و المنن



فاوضح عبدالله بالبصرة الهدی

و فاض عبیدالله جودا علی الیمن



و قسم اعمال الخلافة بینهم

فلا زال مربوطا بذ الشكر مرتهن



نكوهش می كنند مرا مخالفان و معاندان خاندان رسالت بر دوستی و حب ابی الحسن علی بن ابیطالب علیه السلام و حال این كه ملامت ملامتگران را از عجایب روزگار و غرایب لیل و نهار می دانم چه آن حضرت خلیفه ی بهترین جهانیان و نخست شخصی است كه رسول خدای صلی الله علیه و آله را در پوشیده و آشكار اعانت كرد و بر جان خود نترسید و اگر علی علیه السلام و تیغ آتش نشانش نبودی برای دودمان هاشم بن عبدمناف امارت و حكومت و ریاستی نبودی و عزت و شرافت آشكار نشدی چون آن حضرت



[ صفحه 200]



با آن همه زحمات و صدمات و مجاهدات اسلام را ظاهر و قوی و خلافت و امارت را ثابت ساخت جماعت بنی عباس سر برآوردند و امر خلافت را از آن كس كه به آن امر اولیت داشت متولی شدند و علی علیه السلام به واسطه جود و كرم نفسانی دو پسر عباس عبدالله و عبیدالله را در بصره و یمن حكومت داد معذلك بنی عباس كه از اولاد عبدالله بودند در عوض شكرانه و نیكی با آن حضرت و اولاد آن حضرت منصب خلافت را در میان خود قسمت كردند با این كه همیشه مربوط و مرتهن به این شكر می باشند. و نیز می گوید این شعر از مأمون است و بعضی گفته اند سید حمیری قائل آن است:



احلف بالله و آلائه

و المرء عما قال مسئول



ان علی بن ابیطالب

علی التقی و البر مجبول



و انه كان الامام الذی

له علی الامة تفضیل



یقول بالحق و یختاره

و لا تعانیه الا باطیل



كان اذا الحرب مراها القنا

و قصرت عنه البهالیل



یمشی الی القرن و فی كفه

ابیض ما ضی الحد مصقول



مشی العفرنا بین اشباله

اقبل لا تغتاله الفیل



و از این پیش در ذیل احوال سید حمیری علیه الرحمة به این اشعار اشارت رفت.و از اشعار مأمون است:



لا تقبل التوبة من تایب

الا بحب بن ابیطالب



اخو رسول الله خلف الهدی

و الاخ فوق الخل و الصاحب



ان جمعا فی الفضل یوما فقد

فاق اخوه رغبة الراغب



فقدم الهادی فی فضله

تسلم من اللائم و العایب



ان ما ذو النصب الی جانب

ملت مع الشیعی فی جانب



اكون فی آل نبی الهدی

خیر نبی من بنی غالب



حبهم فرض نؤدی به

كمثل حج لازم واجب





[ صفحه 201]



توبت هیچ تائبی و بازگشت هیچ طالبی جز به دستیاری دوستی و حب علی بن ابیطالب علیه السلام پذیرفته و مقبول نمی شود آن كه برادر و الیف مصطفی و یاور و حلیف هدی است و هیچ شك و ریب نیست كه برادر برتر از دوست و صاحب است و این كنایت به پاره ای كسان است كه بر دیگر كسان پوشیده نیست و اگر در مراتب فضل به یك جای فراهم شوند برادرش بر آن مقدار كه رغبت راغب و طلب طالب خواهان است برتری جوید پس تو نیز آن كسی را كه هدایت كننده است در مدارج فضل و فضیلتش بر دیگران مقدم بدار تا از ملامت گران و عیب جویان سالم بمانی و اگر كسانی كه در طلب امیر و رئیس و نصب امام و ولی هستند به جانبی مایل شوند من با جماعت شیعی و جانبی كه ایشان پوینده اند می پویم و در آل پیغمبر هدی و هدایت كه بهترین پیغمبران و از بنی غالب است اندر می شوم حب و دوستی ایشان بر ما فرض و مانند اقامت حج لازم و واجب است.

و نیز در تذكره ی ابن جوزی مذكور است كه صولی در كتاب الاوراق می گوید كه بر ستونی از ستونهای مسجد جامع بصره نوشته بودند «رحم الله علیا انه كان تقیا» و چنان بود كه ابو عمر حفص خطابی روزها در كنار آن ستون می نشست و اعور و از یك دیده نادید بود پس امر كرد تا كلمه را محو نمودند و این كردار او را به مأمون نوشتند این كار بر مأمون دشوار گشت و بر خود به پیچید و بفرمود تا آن اعور را به آستانش رهسپر دارند چون در حضور مأمون حاضر شد مأمون گفت از چه روی نام مبارك امیرالمؤمنین علی علیه السلام را از روی ستون مسجد برزدودی اعور گفت بر آن ستون چه بود و مأمون گفت «رحم الله علیا انه كان تقیا» گفت با من گفتند نوشته بودند «انه كان نبیا» مأمون فرمود دروغ می گوئی بلكه قافی را كه نوشته بودند چنان واضح بود كه از آن چشم صحیح تو بی عیبتر و صحیحتر بود و اگر برای این نبود كه به واسطه ی تو بر نفاق عامه افزوده آید البته تو را ادب می كردم و از آن پس بفرمود تا آن اعور را از عیون اخراج كردند و ازین پس انشاء الله تعالی در خاتمه احوال مأمون آنچه راجع به عقاید اوست مسطور خواهد شد.



[ صفحه 202]